تمام دنیایم را به تو دادم
بوسه هایم ، آغوشم ، دستم …….
و از تمام دنیای تو ” هیچ ” نصیبم شد
“هیچ “……..
می ترسم !!!!
شاید چون سهم من زیادتر از تو شده قهر کرده ای ؟؟؟؟؟
برگرد……
قهر نکن ……
بیا، همین “هیچ” ات را هم بردار، ببر……
در پی نشانی توام
در خیابان ها
که هزاران هزار زن از آن گذر میکنند
من به دنبال چشمان توام
آنگاه که خجالت میکشیدی و مدام پلک میزدی
تو میدانی که چشم هایت همزادهای گیلاس اند !!
کاش فرصتی بود تا بازهم گیلاس
درشت چشمانت را بچینم
من در پی نشانی ِ توام
امــا هیچ کس شبیه تو نیست
تو مانند رود از من گذر کردی
تو نشانم را میشناسی
در انتظار تـوام
پشت همان میز
زیر همان بـاران
وزن دار نمے گویم
قافیہِ ہِم نمے گذارم
بے پرده و رک مے گویم
دلتنــــــــــگم
گــــــاهے
احســـــــاس میکنم روے دست خدا مانده ام. . .
خستـــــــه اش کرده ام. . .
خودش هم نمے داند
بامن چه کند! ! !
میخواہِم برایت تنہِایے را معنے کنم!
در ساحل ڪنار دریا ایستاده اے ,
ہِواے سرد ,
صداے موج
انتظار انتظار انتظار
... ... بہِ خودت مے آیے ,
یادت مے آید دیگر نہِ ڪسے است ڪہِ از پشت بغلت ڪند ,
نہِ دستے ڪہِ شانہِ ہِایت را بگیرد ,
نہِ صداے ڪہِ قشنگ تر از صداے دریا باشد
اسم این تنہِایے است