loading...
☀☀☀☀تنهایی☀☀☀☀
آخرین ارسال های انجمن
بازدید : 297 دوشنبه 1392/07/01 نظرات (0)
عشق مردگی در صدا و سیمای ایران
اینگونه است که عشق ممنوع، شمیم عشق، از بوسه تا عشق و سریالهای ترک و مکزیکی در شبکه های فارسی زبان دوبله و پخش شده و جامعه تهی از سریالهایی تلویزیونی که رنگ و بوی عاطفی میان زن و مرد....

مهندس عزت ا... ضرغامی، رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هفته گذشته در گفتوگویی که با تعدادی از ائمه جمعه کشور داشت به برخی سئوالات و ابهامات آنها پاسخ داد. یکی از پرسشهای مطرح شده و پاسخ مهندس ضرغامی مربوط به روابط عاطفی میان زن و مرد در سریالهای تلویزیونی بود که بخشی از آن در رسانه های مکتوب و فضای مجازی منتشر شد. بنده خبری در این باره از رادیو و تلویزیون نشنیده و ندیدم و راستش را بخواهید نمیدانم این موضوع در رسانه ملی که مهندس ضرغامی اکنون آن را مدیریت  میکند نیز انعکاس یافت یا خیر، ولی به جهت اهمیت موضوع و دغدغهای که امروزه در جامعه وجود دارد و ذهن بنده را نیز مشغول کرده است مناسب دیدم به آن بپردازم .

شاید خواننده محترم با مطالعه این متن اینگونه برداشت کند که نگارنده خواسته است از موضع رئیس سازمان صدا و سیما دفاع کند یا به هر ترتیب نقدی کرده باشد پس برای آشنایی هرچه بیشتر مخاطب ارجمند اجازه میخواهم تا مختصری راجع به شناخت و آشنایی خود نسبت به این حوزه یعنی فیلم و سریال و همچنین رسانه های دیداری و شنیداری یادآوری کنم .

بنده در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته سینما با گرایش کارگردانی تحصیل کردهام و از سال 1370 تا کنون گزارشگری، گویندگی و اجرا، نویسندگی، سردبیری، تهیه کنندگی، و کارگردانی در صدا و سیما را تجربه کرده ام یعنی 22 سال است که در این رسانه فعالیت میکنم و 25 سال است که به کار روزنامه نگاری و فعالیت در رسانه های گروهی مشغولم.

فیلم و سریالهای فراوانی دیده و نقدهای بسیاری راجع به آنها خوانده، یا نوشته ام و کتاب هایی را نیز در این باره به رشته تحریر در آورده ام . این یک وجه قضیه و وجه دیگر آن دلخوری من از برخی مدیریتهای نادرست و غیراصولی در زیر مجموعه های سازمان صدا و سیما میباشد. مدیریت های بسته و تنگ نظرانه ای که شاید باعث شده است تا بنده و البته بسیاری مثل من جای دیگری را برای خلق اثر و خدمت  به عرصه فرهنگ برگزیده اند و نتوانسته اند  به خوبی در خانه خود و جایی که به آن تعلق دارند منشا اثر واقع شوند. البته بخشی از این کاستی شاید به خود من برگردد.

خودم را عرض میکنم  تا به کسی بر نخورد، ولی واقعیت این است که مدیریت های غیرحرف های عده ای بر رسانه حرف های میتواند دلیل این از هم گسیختگی و دور شدن از مرکز باشد. اینطور نیست که به مدیریت مهندس ضرغامی انتقاد نداشته باشم. ولی در مقایسه به جرأت میتوانم بگویم که مدیریت 10 سال گذشته بر صدا و سیما ضعیف هم نبوده است و شاید بسیاری از کاستی های مدیریتی آن به گذشتهای باز میگردد که ضرغامی آن را به ارث برده است. بنده فعالیتم را در صدا و سیما از زمان آقای محمد هاشمی آغاز کردم. شاید خیلی ها انتظار داشته باشند تا به دلیل محدود بودن شبکه های رادیویی و تلویزیونی انتقاداتی درباره عملکرد ایشان بشنوند ولی به عنوان یک نیروی فعال در این رسانه باید بگویم که هاشمی مدیری قوی و کارآمد بود و توانسته بود از ظرفیتهای موجود اعم از منافع مالی، سخت افزاری، و انسانی استفاده مناسبی بنماید.

به عنوان نمونه یادم هست زمانی که به عنوان گزارشگر  در رادیو فعالیت میکردم آقای محمد هاشمی شخصا دستور داده بود که هیچ گزارشگری حق ندارد بیش از 10 دقیقه  پشت در اتاق مسئولی منتظر بماند و این تصمیم به گروه گزارش رادیو که افراد توانمندی هم در آن کار می کردند قدرت مضاعفی بخشیده بود و به نوعی مسئولین را در مقام پاسخگویی قرار داده بود.

به یاد دارم که آن زمان صدا و سیما از دست اندازیهای بیرونی مصون تر از امروز بود و نیروی انسانی در این باره احساس امنیت میکرد.

این روند در زمان ریاست دکتر لاریجانی در صدا و سیما کاملا تغییر کرد و با توسعه شبکه های رادیویی و تلویزیونی افزایش منابع مادی و ورود نیروی انسانی جدید سازمان صدا و سیما شکل دیگری یافت و حتی بخش عمدهای از کارهای آن برون سپاری شد و شرکتهای فراوانی  که یکی پس از دیگری به وجود آمد کار تولید برنامه های تلویزیونی را به عهده گرفتند.

در میان نیروهایی که در زمان دکتر لاریجانی پا به عرصه تولیدات رادیویی و تلویزیونی گذاشتند میتوان نیروهای توانمندی  را نیز یافت ولی حضور برخی مدیران کم اطلاع نسبت به رسانه و آزمون و خطای آنها باعث شد تا دامنه گسترده برنامه سازی برای شبکه های  سراسری و استانی در حوزه صدا و سیما  از تولیدات ضعیف نیز در کنار محصولات خوب و مناسب  پر شود.  این روند که بخشی از آن به دلیل شتاب بالا در افزایش کمی شبکه ها اجتناب ناپذیر به نظر می رسید همراه با مدیرانی که در رسانه ملی جا گرفته بودند و از شبکه ای به شبکه دیگر منتقل میشدند همچون میراثی به ریاست جدید سازمان یعنی مهندس ضرغامی رسید.

ضرغامی در دوره ریاست لاریجانی بر رسانه ملی یکی از معاونین وی بود و راه اندازی بسیاری از شبکه های استانی در همان زمان و با اهتمام وی انجام شده بود  و او 10 سال پیش که شخصا سکان ریاست این رسانه را به دست گرفت به نوعی با بخشی از دستاوردهای دوره معاونت خود مواجه شد.

پس در یک نگاه کلی میتوان گفت افزایش چشمگیر شبکه های رادیویی و تلویزیونی از یک سو و مدیریتهای  موروثی  و تداوم این جریان باعث شد تا رسانه ملی هرگز نتواند از ظرفیتهای بالقوه و حتی بالفعل خود استفاده نماید. این مشکل زمانی بیش از پیش خود را نشان داد که اولا فرم و محتوای برنامه های رادیویی و تلویزیونی  مورد انتقادات مردمی و بهخصوص متخصصین این حرفه قرار گرفت و ثانیا گسترش شبکه های ماهوارهای فارسی زبان و توسعه فناوری امکان دسترسی مردم به این شبکه ها را افزایش داد.

اینجا بود که زخم کهنه خود را نشان داد و علائم آن در جامعه نمودار شد. از مد و لباس گرفته تا رفتارهای فردی و اجتماعی که در قالب یک شبیخون فرهنگی خود را نشان داد و به رویارویی با فرهنگ ایرانی و اسلامی برخاست. بدتر اینکه رسانه ملی به موضع انفعالی در آمد و به جای برنامهریزی برای ملی کردن و اسلامی کردن تولیدات رادیویی و تلویزیونی  خود نیز تسلیم استحاله فرهنگی و هنری شد و به کپی کردن نمونه های خارجی توجه بیشتری نشان داد و بدین ترتیب تلاش کرد تا «بدتر» را با «بد» پاسخ دهد.
حالا دیگر  میتوان با این توضیحات به عنوان نمونه روابط عاطفی میان زن و مرد در سریالهای تلویزیونی رامورد بررسی قرار داد. در این باره ابتدا باید از مضمون سریال آغاز کرد. بیتردید آنچه که به عنوان مضمون برای سریالهای تلویزیونی انتخاب شده و میشود در چارچوب پرداختن به فرهنگ ایرانی و اسلامی است و متناسب با این فرهنگ به آن توجه شده است. پس در انتخاب محتوای این مضمون کمتر میتوان تردید داشت ولی در حسن انتخاب در میان مضامین انتقادات فراوانی وجود دارد که پرداختن به آن در حوصله این مقاله نمیگنجد.

پس با فرض انتخاب صحیح مضمون  از جنبه محتوایی باید دید که این مضمون صرفنظر از اولویت های آن چگونه آمایش شده و در قالب رویدادهایی که سریال را تشکیل داده به مرحله تولید و پخش از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران رسیده است.

بی شک در اغلب سریالهای تلویزیونی حتی از نوع الف و پر خرج آن آمایش مضمون ضعیف بوده و جز در مواردی نمیتوان حتی نمره متوسط و خوب را به تولیدات سیما داد.

رویدادهایی که برای مخاطب قابل حدس زدن است، قدرت همذات پنداری را به تماشاگر نمیدهد و ساختار سریال در روایت و فیلمسازی کلاسیک گیر کرده است.

اینگونه است که تماشاگر، سریالهای تلویزیونی را بازیگر محور انتخاب و دنبال می کند و چه بسا با قصهای ضعیف و آب بستن های غیر حرف های و متداول دست از پیگیری سریال در سیما کشیده و برنامه دیگری را برای خود بر میگزیند و یا جسته و گریخته آن را دنبال میکند.
رویدادها نیز به عنوان آمایش مضمون با گرفتاریهایی مواجهند، گرفتاری هایی که بخشی از آن  به برآورد فنی و مالی آن باز میگردد و بخش دیگر آن نیز به دانش و تجربه سازنده سریال مربوط است . حتی شاید سریالی مثل یوسف پیامبر ساخته فرجا... سلحشور یا مختارنامه ساخته داود میرباقری از نظر مخاطب عام قابل قبول به نظر بیاید ولی در نقدهای کارشناسی این سریالها را میتوان در ردیف تولیدات متوسط و یا حتی پایین تر از آن ارزیابی نمود.

چرا که سوژه سریال یوسف پیامبر به تنهایی برای جذابیت داستان کافی بود و شاید دلیل مهم همراهی مخاطب نیز همین جذابیت بوده است، نه پرداخت مناسب آن در قالب یک سریال الف و پر هزینه تلویزیونی. سریال یوسف پیامبر چه از جهت فرم و چه از جهت محتوا مشکلاتی جدی داشت به گونه ای که مخاطب با شخصیتهای دیگری غیر از یوسف در سریال درگیر شده و نسبت به آن سمپات مثبت یا منفی پیدا میکرد  و نمیتوانست آنها را با تراز عاطفی و احساسی خود ببندد. از جهت عقلانی و منطقی نیز تماشاگر در استفهاماتی فرو میرفت که ذهن خلاق  او را به جای همراهی با داستان و شخصیتهای آن به جای دیگری سوق میداد.

فرم ضعیف و لوکیشن های ماکتی و حقیر نیز نمیتوانست وسعت تاریخ و تمدن برش زمانی و مکانی داستان را به نمایش در بیاورد.

در سریال مختارنامه نیز وضعیت همینگونه بود و مخاطب ایرانی نتوانست آن طور که باید با قهرمان ایرانی داستان رابطه برقرار کند و حتی در مورد شخصیت اصلی یعنی ابرقهرمان داستان که مختار ثقفی بود نیز امکان همذات پنداری تماشاگر بسیار پایین بود و مخاطب آنگونه که شاید و باید تحت تاثیر شهادت حماسی مختار و یارانش قرار نگرفت. در اینجا نیز فرم و محتوا هر دو ضعیف ظاهر شدند و مضمون قوی در یک آمایش ناموفق  و در قالب رویدادهای دست و پا شکسته خوش ندرخشید.

اما همه سریالهای تلویزیون ایران یوسف پیامبر و  مختارنامه نیست.  سریال هایی در سیمای جمهوری اسلامی ایران تولید میشود  که به مضامین نو و امروزی میپردازد و در همه آنها جدای از ملاحظات برآوردی اعم از فنی و مالی مسائل دیگری نیز وجود دارد که یکی از اصلیترین آنها رابطه عاطفی میان زن و مرد است.

بی شک انسانها از روابط عاطفی و اجتماعی برخوردارند که صمیمی ترین و نزدیک ترین این روابط را باید در چارچوب خانوادگی و به خصوص میان زن و مرد به عنوان زوج جستجو کرد. حال در سریالهای تلویزیونی که محدودیتهای فراوانی برای نشان دادن این روابط  عاطفی دارد چگونه میتوان به آنها پرداخت و آیا اساسا میتوان از چنین موضوع مهمی صرف نظر کرد و جامعه را در خلأ سمعی و بصری از این جنبه انسانی قرار داد؟شاید به جرات بتوان گفت یکی از دلایل مهم استقبال برخی از هموطنان در نقاطی که به شبکههای ماهوارهای دسترسی دارند همین خلأ  هنری است که در سیمای ما به وجود آمده است و برنامهریزان فرهنگی و هنری برون مرزی که با حمایتهای مادی فراوان مهاجمان به فرهنگ این مرز و بوم تغذیه میشوند از آن نهایت استفاده را میکنند.

 تلویزیونی که نمیتواند به روابط عاطفی زن و مرد بپردازد و یا مجبور است از کنار آن به سرعت و غیر منطقی و غیر احساسی  بگذرد ترجیح میدهد مضامین عشقی بین زن و مرد را از دایره انتخابهای خود حذف کرده و یا بسیار محدود کند و همین عقب نشینی محتاطانه راه را برای  انواع عشقها و روابط زن و مرد در چارچوبهای غیر قابل قبول برای فرهنگ و تمدن ما بازمیکند. اینگونه است که «عشق ممنوع » ، «شمیم عشق»، «از بوسه تا عشق» و سریالهای دیگر ترکیهای و مکزیکی در شبکه های فارسی زبان دوبله و پخش شده و جامعه تشنه و تهی از سریالهایی که رنگ و بوی عاطفی میان زن و مرد در چارچوب فرهنگ ملی و اسلامی ندارد را هدف قرار میدهد.

آیا به این فکر کردهایم که دختر و پسر نسل امروز کجا و چگونه باید رسم عاشقی و معشوقی را در چارچوب فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی بیاموزد؟

آیا این فرهنگی که سالهاست مورد هجوم تمام عیار فرهنگی قرار گرفته است خود میتواند به ترمیم خود بپردازد و خانوادهها به تنهایی و بدون کمک برنامهریزان و مجریان فرهنگی و هنری  میتوانند فرهنگ اصلی را که به دست فراموشی سپرده شده حفظ نموده و به نسل امروز و آینده بسپارند.
آیا افزایش آمار طلاق ، افزایش سن ازدواج، شکل گیری روابط نامشروع و رشد مسمومیت های ذهنی در میان نسل امروز به کاهلی ما در پرداختن به جنبه عاطفی زندگی در موقعیتهایی که به ما سپرده شده است مربوط نمیشود؟

آیا با خلأای که در جنبه عاطفی زندگی هموطنانمان ایجاد میکنیم راه را برای نفوذ بدون مانع فرهنگ دست ساز و خانمانسوز غرب باز نمیکنیم.

 پس به عنوان کارشناس ارشد این رشته و کسی که دلش به حال جامعهاش میسوزد و نسبت به آن احساس تعهد میکند و حتی دلخوریهایی هم از برخی رفتارهای مدیریتی تعدادی از مدیران رسانه ملی دارد عرض میکنم نباید و نمیتوان از این رسانه ملی خواست تا این حد هم راه را به روی برنامهسازان سیما ببندد و اصرار بر انتقادات غیر کارشناسی و غیر حرفهای نتیجهای جز افزایش محدودیتها برای هنرمندان داخل و باز شدن فضا برای مهاجمان فرهنگی  نخواهد داشت.  پس اولا توصیه میکنم دوستان در هر موقعیتی که هستند اجازه بدهند تا رسانه ملی با وجود همه محدودیتها صف فشردهتری را برای مقابله با شبیخون فرهنگی دشمن ایجاد کند و ثانیا جناب آقای مهندس ضرغامی نیز در ماههای پایانی مسئولیت خود در رسانه ملی با رویکردی مشفقانه و جذاب از ظرفیتهای موجود انسانی و خلاق برای نوآوری در برنامه سازی استفاده نماید.

هرچند که میدانم برخی از مدیران محترم میانی سازمان صدا و سیما از این مقاله ناخشنود خواهند شد ولی تردیدی ندارم آنچه که بیان شد دغدغه بسیاری از همکاران من در رسانه ملی است و امیدوارم جناب آقای مهندس ضرغامی  نیز آن را منصفانه و دلسوزانه تلقی نموده و از این زاویه هم به موضوع بنگرد.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از این سایت خوشت اومد؟
    ؟
    چند سالته؟
    دوست دارید بیشتر در مورد چه فیلم ها و هنرمندانی مطلب بگذاریم؟
    چگونه وارد این سایت شدید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2151
  • کل نظرات : 55
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 4927
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 327
  • بازدید امروز : 73
  • باردید دیروز : 1,508
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 11
  • بازدید هفته : 73
  • بازدید ماه : 15,613
  • بازدید سال : 83,056
  • بازدید کلی : 3,676,242